
نمی گویم عاشقم...
اما....!!!
اهل همین ،کوچه بن بست کناری...
که تواز پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی...
توکجا؟کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟ عشق کجا؟
توبه لبخندونگاهی،من دلداه به آهی....
بنشستیم،تودر قلب و ،من خسته به چاهی...
گُنه ازکیست؟
ازآن پنجره ی باز؟ از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشم گنه کار؟از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد...
گُنه پنجره و لحظه وچشمت،
همه بر دوش بگیرم...
توراتنگ در آغوش بگیرم...
دوستی ها کمرنگ....
بی کسی ها پیداست...
راست گفتی سهراب!!!
"آدم"اینجاتنهاست....

ادامه مطلب...