امشب شب سومی است که برده ای مرا از یاد
وباز هم...
خانه خالی، شهر خالی، کوچه خالی،جاده خالی...
ویاد تومرا بس...
بالهای پروازت بسته شدند
چه زود کم آوردی ،آخر را دیده بودم
اما باز به خدا اعتماد دارم
چه زحمتی به خود می دهد قلم
آنچنان لمس شده دستانم، که قلم هم بر دردم گواهی می دهد
جام خالی، ساغر وپیمانه خالی،
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد
جواب شب گریه ها و ناله هایم را...
خدا خواهد داد
ووای به حال دل تو...
می شکنی همانگونه که شکستم دادی
خرابی شکستم را فقط خدا میداند
ویرانی لحظهایم ،شکست قلبم ،تو چه میدانی از دل خسته ی من....25/7/91 time:12:55
نظرات شما عزیزان: